گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
کتاب فیه جملۀ من عدة من العقود و غیرها



اشاره
«2» : دوازده آیتست «1» این کتاب در بیان بعضی از عقود و احکام شرعیه است مثل مضاربه و شرکت و غیر آن و در این کتاب
سورة المائدة آیه 1
یعنی اي گروه مؤمنان وفاء کنید به عقدها و عهدها که «3» الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة المائدة یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ
در معاملههاي خود میکنید بدان که وفاء و ایفاء هر دو به یک معنی است و آن عمل کردنست بعهد و وعده و عقد در لغت عهد
محکم است و مراد از عقود عهد و پیمانهاست که میان مردم واقع شود یا عهدهاست که میان خداي تعالی و بندههاي او واقع شده
در ضمن تکالیف شرعیه یا عقدهاي شرعیه است چنانکه متبادر است در عرف شرع.
1) این کتاب مشتمل است بر جمله __________________________________________________)
از عقود شرعیه و یک مقدمۀ است. ( 2) اما المقدمۀ متضمن یک آیتست. ( 3) در تفسیر آیه أَوْفُوا بِالْعُقُودِ اقوالی است. 1- مراد از
- عقد عهدیست که در زمان جاهلیت بین مردم جاري بود براي یاري و کمک بر دیگران در موقع خصومت و ظلم و طغیان عدو. 2
، مراد عهدیست که مردم در میان خودشان میبندند مانند یمین و عقد نکاح و معامله و غیر اینها آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2
ص: 173 و عقد شرعی عبارتست از ایجاب و قبول که محتاج است به طرفین حقیقۀ یا حکما مثل بیع و نکاح و اجاره و غیر آن. و
حکم شرعی که محتاج به طرفین نباشد بلکه حاصل شود از شخص واحد آن را ایقاع خوانند مثل طلاق و عتاق و غیر آن و چون
متبادر از عقود عقود شرعیه است آیت مذکوره دلالت کند بر صحت عقود شرعیه نیز بر سبیل اجمال و بر وجوب عمل نمودن به
مثل «1» ( مقتضاي همه آنها و بر لزوم همه آنها (الا ما اخرجه الدلیل
صفحه 106 از 346
-3 مراد امریست که بر اهل کتاب که __________________________________________________
بعهد و پیمان خودشان عمل کنند طبق اعتقاد آنها بر توراة و انجیل بمعنی این که بتکالیف و تعاریف آنها در موضوع تصدیق
حضرت پیغمبر و رسالت آن بزرگوار عمل نمایند. 4- مراد عهدیست که خداوند عالم از بندگان اخذ نموده بر ایمان آوردن و
اطاعت کردن به اوامر و تکالیف الهیه خود. 5- مراد از عقد مطلق عهدیست که عقلاء در میان خودشان میبندند خواه نسبت به
افعال و تکالیف الهیه که مقتضاي اعتقاد بوجود باري تعالی و تصدیق به رسالت متعهد شده است و خواه نسبت به حقوق اجتماعی و
اقتصادي و خواه نسبت به حقوق انفرادي و خواه نسبت به معاملات مادامی که در شرع مقدس غدغن نشده است. و این قول پنجمی
از همه اقوال از جهت شمول و مقتضاي شأن نزول بهتر و جامعتر است. و مقتضاي امر به وفاء بر عقود ترتیب اثر مقتضی بر مقتضی
است پس اگر عهد لازم است باید طبق آن عمل نمود و گر نه مسئول خواهد شد. و اگر جایز است آن وقت عمل به آن مستحب
میباشد. و اگر مباح باشد که در میان عقلاء مرسوم و نهی از شرع صادر نشده آن وقت صحیح و باید انجام دهند طبق اطلاق امر به
وفاء در آیه شریفه و اگر فاسد است که شرع از آن عهد غدغن کرده است پس لازم نیست وفاء به آن عهد بلکه انجام دادن منهی
عنه و حرام است. [.....] ( 1) گذشت که امر به وفاء وجوبا و ندبا تابع بحکم عقود است پس اگر عقد واجب و لازم است آن وقت
وفاء واجب باشد و اگر ندب است آن وقت مستحب باشد پس قول آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 174 ودیعت و عاریت و
1» وکالت و غیر آن
سورة القصص آیه 26 تا 27
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة القصص قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِینُ قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ
إِحْدَي ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ یعنی گفت یکی از دو دختر شعیب علیه السّلام که
اي پدر من به اجاره گیر این مرد را به درستی که بهترین کسانی که به اجاره گیري ایشان را این مرد با قوت با امانت است گفت
شعیب علیه السّلام آن مرد را که موسی علیه السلام بود که به درستی که من میخواهم بعقد نکاح تو در آورم یکی از این دو دختر
خود را بر صداق آن که اجیر من باشی در محافظت و رعایت گوسفندان من مدت هشت سال پس اگر تمام گردانی ده سال را و دو
سال دیگر بعد از هشت سال اجیر من باشی پس آن تفضل و تبرعی باشد از نزد تو زیاده بر واجب. بدان که شرح این قصه بر وجهی
که از سابق و لاحق آیت مذکوره مستفاد گردد چنانست که چون موسی علیه السّلام از مصر بیرون آمد و متوجه شد به جانب مدین
که دیه شعیب علیه السّلام بود رسید آب مدین و آن چاهی بود که مردم چارپایان خود را آب میدادند دید که بر سر آن آب مردم
بسیار جمع شدهاند و چارپایان خود را__________________________________________________
به استثناي عقود جایزه از اطلاق امر به وفاء خالی از وجه است. (خلاصه) خداوند متعال به وسیله حکم فطرت بشري و به وسیله انبیاء
از مردم عهد و پیمان گرفته که همواره حلال او را حلال و حرام را حرام بدانند و هیچ وقت از اطاعت باري تعالی خارج نشوند.
خداوند تعالی اجراي قراردادها را یادآوري و قراردادهاي عقلائی را امضاء و براي انجام آنها تأکید بلیغ میفرماید. ( 1) پس از
، مقدمه شروع میگردد به بیان عقود (الاول) اجاره و در آن یک آیتست که شروع میشود به آن. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2
ص: 175 آب میدادند و دو زن را دید که دورتر ایستادهاند و جهت ازدحام مردم نزدیک آب نمیتوانند رفت پرسید از آن دو زن
که چه حال دارید که این چنین عاجز و حیران ایستادهاید گفتند میخواهیم که گوسفندان خود را آب دهیم و نمیتوانیم آب داد تا
آن که این جماعت از آب دادن فارغ شوند و پدري داریم پیر و ضعیف و قادر نیست بر آن که خود از عهده این کار بیرون آید لا
جرم بحسب ضرورت ما مباشر این عمل میشویم و پدر ایشان شعیب علیه السّلام بود. پس موسی (ع) بر ایشان ترحم نموده
گوسفندان ایشان را آب داد برین وجه که چون آن جماعت از آب دادن فارغ شدند سنگی بر سر چاه نهادند که کمتر از چهل
صفحه 107 از 346
کس نمیتوانستند که آن سنگ را بردارند موسی (ع) تنها آن سنگ را برداشت و دلو ایشان را طلب نمود و آن دلوي بود که کمتر
از ده کس به آن دلو آب نمیتوانست کشید موسی (ع) تنها به آن دلو آب کشید و گوسفندان دختران شعیب (ع) را سیراب
گردانید. و بعد از آن به سایه رفت و نشست و از ضعف و گرسنگی به خداي تعالی نالید. و دختران شعیب (ع) نزد پدر بزرگوار
خود رفته تقریر نمودند که این نوع مردي پیدا شد و بر ما رحم کرد و گوسفندان ما را آب داد شعیب (ع) یکی از ایشان را فرستاد
که آن شخص را نزد من طلب کنید تا عذر خواهی او نمایم. آن دختر از روي حیاء و شرمندگی تمام نزد موسی (ع) آمده گفت که
پدر من ترا میطلبد تا جزاي عمل به تو رساند. پس موسی (ع) قبول نموده از عقب آن دختر روان شد و در راه نظرش به آن دختر
میافتاد و میدید که باد جامه او را به بدن او میچسبانید از این جهت دهشت نموده گفت آن دختر را که از عقب من بیا و به زبان
راه را بیان کن. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 176 و چون نزد شعیب در آمدند و قصه گریختن خود را از مصر تقریر نمود.
شعیب (ع) فرمود که غم مخور که چون اینجا آمدي نجات یافتی از شر ظالمان. بعد از آن گفت آن دختر که اي پدر به اجاره گیر
این مرد را از جهت آن که مرد به قوت و به امانت و دیانت است زیرا که صفات حمیده از او مشاهده کرده بود پس گفت شعیب
(ع) که یک دختر خود را به تو نکاح میکنم به مهر آن که نفس خود را بمن اجاره دهی تا مدت هشت سال و اگر ده سال اجیر من
باشی آن احسانی باشد که از نزد تو هر کدام از این دو مدت را که قبول کنی اختیار نزد تست و خداي تعالی گواه حال ماست. و
مخفی نماند که این آیت دلالت میکند بر صحت عقد اجاره در شرع سابق و چون نسخ خلاف اصل است معلوم میشود که عقد
در شرع ما نیز (__________________________________________________ 1) خصوصا «1» اجاره
به استصحاب حال شرع سابق بعد از تصریح قرآن مجید به ثبوت حکم در زمن حضرت شعیب (ع). (فائدة) از آیه کریمه احکام
چندي استفاده میتوان کرد: 1- جواز اجاره دادن انسان نفس خود را. 2- جواز مهر قرار دادن عمل و کار کردن خود را به زوجه
در عقد نکاح. 3- جواز مهر قرار دادن کار کردن زوج در عقد نکاح بغیر از زوجه مثل پدر زن (در صورت امضاء و رضاي زوجه)
چنانچه در کتاب نکاح میآید إن شاء اللَّه تعالی. 4- تعیین و ضبط مدت اجاره تا رفع جهالت کند. و بالجمله از آیه شریفه استفاده
میگردد که در عقد اجاره باید اشخاص امین و قوي را براي همکاري انتخاب نمود. و این که امانت و تقوي باید للّه و قلبی باشد تا
موجب سر بلندي در میان مردم گردد و این که اطمینان مردم را باید با تقوي و امانت جلب نمود. و این که در عقد نکاح لازم
نیست که منحصرا نقد صداق و مهریه قرار گیرد میتوان آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 177 صحیح است.
__________________________________________________شرایط مناسب دیگري را بدل مهر
قرار داد. و این که در شروط و عهد و پیمان مخصوصا شروط نکاح نباید با تحمیل شرایط سنگین طرف را به زحمت انداخت
چنانچه حکایت میکند از قول حضرت شعیب وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ. (اقول) از آیه شریفه فَإِنْ
أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ (الطلاق 6) مشروعیۀ عقد اجاره مستفاد میشود. (بتقریب) این که میفرماید خداوند متعال اگر زنان
مطلقه به فرزندان شما شیر بدهند اجرت آنها را بدهید. و معلومست که شیر دادن زنان خواه مطلقه باشد و یا غیر آن واجب و بدون
اجرت حکم الزامی نیست بلکه جایز است با اخذ اجرت متعارفی شیر بدهد چنانچه میفرماید: وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ
فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْري لِیُنْفِقْ ذُو سَ عَۀٍ مِنْ سَ عَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ. یعنی شما پدران و مادران در باره فرزندان ما بین
خودتان بوجه نیکو شوري کرده سخن یکدیگر را قبول کنید تا این که مادر به تربیت طفل و شیر دادن به آن بطریق متعارف
مواظبت نماید و اگر سخت گیري کنید (که مادر مزد زیاد خواهد یا پدر مزد کم دهد و از همدیگر بهانه گیرند) پس به زودي
بیگانه شیر دهد آن موجود را (که بیشیر نماند) البته باید که نفقه دهد هر کس به فراخور دارائی خود آن که مال سرشار دارد از
سرشار خود و آن که تنگ روزي باشد پس بحد امکان نفقه دهد از آن چه داده است خدا (او را). پس آیه شریفه صریحست بر
صحت استیجار زن براي شیر دادن خواه فرزندش باشد و خواه فرزند دیگران پس اگر استیجار مطلق انسان بوجه مطلق صحیح نبود
صفحه 108 از 346
هر آینه استیجار براي شیر دادن شرعی نبود. و نیز مستفاد میگردد از آیه شریفه این که استیجار اعیان براي استیفاء منفعت حاصله از
عین مستاجره با این که از اعیان محسوبست صحیح است مانند استیجار زن و حیوانات شیر دهنده و درختان مثمره براي استیفاء نفع
آنها که از قبیل اعیان محسوب هستند و این مسأله در میان فقهاء مورد خلافست و این جانب در مناهج السویۀ یادداشت نمودهام
الحمد للّه و الشکر علی نعمائه. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 178
سورة الانفال آیه 69
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة الانفال فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ یعنی پس بخورید اي مؤمنان از آن
چه غنیمت گرفتید در حالتی که آن غنیمت حلال پاکست بر شما و پرهیز کنید از قهر خداي تعالی به درستی که خداي تعالی
آمرزنده مهربانست. تفسیر این آیت و تحقیق او در کتاب جهاد گذشت و غرض از ایراد در اینجا آنست که دلالت میکند بر
و او اجتماع حقوق چند مالک است «1» شرکت اهل جهاد در غنیمت و مثل این آیت بسیار است که دلالت میکند بر جواز شرکت
در یک ملک بر سبیل شیاع و اسباب شرکت چند چیز است:
1) (الثانی) مبحث شرکۀ است و در __________________________________________________)
آن یک آیه مذکور است. مستفاد از آیه شریفه اینست مؤمنانی که بدون اذن شرعی اخذ فدیه نموده بودند به جهت رها کردن
اسیران به ملاحظه صلاح دید خودشان در موضوع آزادي اسیران با اخذ فدیه مباح است بر ایشان خوردن از مال غنیمت (فدیه) و
معلومست که مراد از امر به خوردن آن چه غنیمت کردهاند اباحه است به لحاظ بودن آن عقیب حظر چنانچه از آیه شریفه لَوْ لا
کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ و آیه وَ اتَّقُوا اللَّهَ مستفاد میگردد. و مراد از امر به خوردن از این فدیه عبارتست
از این که این مجاهدان و فدیه اخذ کنندگان راست اخذ سهم از آن چه غنیمت آوردهاند از جهت این که اینها مصرف و اولی از
دیگران هستند نه بعنوان شرکت پس آیه شریفه دلالت بر جواز شرکت نمیکند چنانچه در کتاب خمس بیان کردیم که ارباب
خمس و غنیمت مصرف هستند نه این که مالکند ولی پس از تقسیم و اخذ سهم مالک میباشند و فرق ما بین مجاهدان و سایر
مصارف حقوق اینست که در مجاهدان استحقاق و پریشانی شرط نیست. و بالجملۀ مستفاد از آیه شریفه اینست که غنائم حاصله از
جنگ باید طبق فرامین احدیت به شرحی که تعلیم شده تقسیم گردد. و فدیه اسراء در حکم غنائم جنگ میباشد. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 179 (یکی) مخلوط شدن دو ملک یا بیشتر با هم به حیثیتی که از یکدیگر ممتاز نباشد. (دوم) مالک شدن
دو کس یا بیشتر یک چیز را به بیع و غیر آن از عقود شرعیه. (سوم) وارث بودن دو کس یا بیشتر یک میت را در میراث او (چهارم)
.«2» یا بیشتر یک چیز مباح الاصل را مثل علف و حطب صحرا به یکبار «1» جمع کردن دو کس
سورة الجمعۀ آیه 10
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة الجمعۀ فَإِذا قُضِ یَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْ لِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ
تُفْلِحُونَ یعنی پس هر گاه به جاي آورده شود نماز جمعه پس پریشان شوید در زمین و طلب کنید از نعمت خداي تعالی و یاد کنید
خدا را شاید که رستگاري یابید. تفسیر این آیت نیز با تحقیق او در کتاب صلاة گذشت و غرض از ایراد او اینجا آنست که: بعضی
و او عبارت «3» فقهاء استدلال کردهاند به آن و نظایر او بر صحت مضاربه
1) این قسم شرکت مورد خلافست __________________________________________________)
در میان فقهاء امامیه جمعی قائلند بر این که شرکت ابدان جایز نیست و بنا بر این هر یکی از دو نفر مالک جمع آوري خود باشد از
جهت بطلان چنین شرکت مگر این که پس از جمع مخلوط نمایند آن وقت شرکت قهري میباشد. و جمعی قائلند بر صحت
صفحه 109 از 346
شرکت ابدان و بنا بر این بمجرد جمع آوري شرکت تحقق پیدا میکند و دلیل بر بطلان چنین شرکت غیر از اجماع منقول چیزي
قائم نشده است. ( 2) (الثالث) مبحث مضاربه و در آن یک آیت مذکور است. ( 3) مستفاد از آیه شریفه اباحه کسب و طلب روزي
از فضل خداست چون که مراد از امر اباحه است به جهت وقوع آن پس از حظر و استدلال به صحت مضاربه بعنوان اطلاق ابتغاء و
کسب است نه بعنوان دلالت خاصه البته مضاربه هم یکی از انحاء و اقسام کسب در میان عقلاء است و استدلال به صحت مضاربه از
آیه أَوْفُوا بِالْعُقُودِ بهتر است از استدلال آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 180 از آنست که شخصی مال خود را به کسی دهد از
براي آن که عمل کند به آن و هر چه سود کند حصه از آن ملک او باشد. و وجه استدلال آنست که امر به انتشار در زمین و طلب
از فضل خداي تعالی دلالت میکند بر فضیلت اکتساب مطلقا خواه بمال خود و خواه بمال غیر باذن او. و شک نیست که مضاربه
مندرج است در او هم چنان که عقود دیگر مندرج است. و پوشیده نماند که این استدلال وقتی تمام شود که مراد از طلب کردن از
فضل خداي تعالی طلب کردن مال دنیا باشد. اما اگر مراد طلب علم یا سایر عبادات باشد چنانکه منقولست از ابن عباس و غیر او و
2» تمام نیست «1» سابقا مذکور شد
سورة یوسف آیه 62
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة یوسف (ع) وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ
یَرْجِعُونَ یعنی گفت یوسف علیه السّلام مر ملازمان خود را که بنهید بهاي غله این جماعت را که اولاد یعقوب علیه السلام بودند در
میان بارهاي ایشان شاید بشناسند متاع خود را که در بهاي غله دادهاند وقتی که بر گردند بسوي فرزندان و متعلقان خود و بگشایند
بارهاي خود را شاید که برگردند بسوي ما با برادر خود. بدان که در قول او لِفِتْیانِهِ دو قرائتست لفتینه و لفتیته و فتیان جمع کثرت
__________________________________________________باین آیه زیرا که آیه اولی امر به وفاء
بجمیع عقدهاي عقلائی است مگر این که دلیلی خصوصی دلالت بر بطلان آن بکند. ( 1) تفسیر آیه شریفه بامر طلب علم از قبیل
ادخال فردي از مصادیق متعدده بر معناي کلی است نه این که مراد از ابتغاء فضل فقط طلب علم است. ( 2) (الرابع) مبحث ابضاع و
در آن یک آیه مذکور شده است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 181 فتی است و فتیۀ جمع قلت او مثل اخوان و اخوة که
جمع اخاند و فتی بمعنی غلام است و ملازم و بضاعت مالیست که به کس دهند تا از براي ایشان چیزي بخرد به آن مال بیآن که
از سود آن حصه به او دهند و مراد از او اینجا متاعیست که برادران یوسف علیه السّلام آورده بودند و به آن غله خریدند از یوسف
علیه السّلام و گویند کفشها و چرمها بود و (رحال) جمع رحل است و او بمعنی بار است مثل جوالها و خرجینها. و شرح این قصه بر
وجهی که از سابق و لاحق مذکور است مفهوم گردد آنست که چون یوسف علیه السّلام والی مصر شد و سال قحط در آمد یعقوب
علیه السّلام فرزندان خود را از کنعان بمصر فرستاد جهت خریدن غله و ایشان چون بمصر رسیدند و نزد یوسف (ع) در آمدند
یوسف (ع) ایشان را شناخت و ایشان او را نشناختند. پس یوسف (ع) از ایشان پرسید که شما چه کسانید گفتند ما ده برادریم و پدر
ما یعقوب پیغمبر (ع) و دوازده برادر بودیم یک برادر ما هلاك شد. یوسف (ع) گفت برادر یازدهمین شما کیست گفتند برادر او
را نگاه داشته جهت تسلی مفارقت آن برادر که هلاك شد زیرا که ایشان هر دو از یک مادر بودند و آن برادر که نزد پدر مانده
بود ابن یامین بود. بعد از آن یوسف (ع) آن چه مقصود ایشان بود از غله به ایشان داد و گفت که آن برادر خود را که نزد پدر
شماست همراه بیاورید اگر خواهید که بار دیگر جهت غله بیایید و اگر نیاورید غله نخواهم داد شما را. گفتند در آوردن او سعی
خواهیم کرد و خواهیم آورد او را پس یوسف (ع) گفت بعض ملازمان خود را متاعی که در بهاي غله دادهاند بنهید در میان
بارهاي ایشان تا آن که چون به بینند آن را خوشحال و امیدوار شوند و باز بیایند با برادر خود پس ایشان بار بسته متوجه کنعان
شدند و چون نزد یعقوب علیه السلام در آمدند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 182 قصه خود را تقریر کردند و گفتند که
صفحه 110 از 346
اول تردد نمود و بعد از « ع» والی مصر برادر ما ابن یامین را طلب نموده پس بفرست او را همراه ما تا غله بیشتر بیاوریم پس یعقوب
آن راضی شد و چون بارهاي خود را بگشادند متاع خود را دیدند گفتند که این متاع ماست که بما باز داده است والی مصر جهت
کمال لطف و مرحمت که بما دارد پس برادر خود ابن یامین را میبریم و او را محافظت میکنیم و غله بسیار میآوریم پس یعقوب
در آمدند « ع» (ع) ایشان را رخصت داد که ابن یامین را همراه ببرند ایشان متوجه مصر شدند. و چون بمصر رسیدند و نزد یوسف
خوشحال شد و ایشان را تعظیم و تکریم نموده تلطف و تفقد بسیار به جاي آورد « ع» گفتند اینست برادر ما که طلب نمودي یوسف
و ضیافت نمود و هر دو کس را از ایشان بر یک سفره نشانید. و چون ابن یامین تنها ماند او را همسفره خود گردانید و با او طعام
خورد و با او گفت که میخواهی که من برادر تو باشم به جاي آن برادر تو که هلاك شده است گفت کرا میسر میشود مثل تو
در گریه شد و او را در بر گرفت و گفت من برادر توام یوسف غم « ع» برادري لیکن نزاییدهاند ترا یعقوب و راحیل. پس یوسف
مخور و سبب جفاهاي برادران تو که بر من کردهاند نومید و شرمنده مباش زیرا که خداي تعالی در عوض آن بمن احسان بسیار
فرموده فاما این راز را از ایشان پنهان دار تا ببینیم که چون میشود. و مخفی نماند که این آیت و نظایر او دلالت میکند بر
1) بدان که «__________________________________________________) 1» مشروعیت ابضاع
کسی که مالی بدهد به کسی که تجارت و داد و ستد کند از چند قسم بیرون نیست: آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 183 در
شرع سابق و در شرع ما نیز بنا بر اصالت عدم نسخ. و ابضاع عبارت از آنست که مالی به کسی دهند از براي آن که چیزي جهت
«1» ایشان بخرد بیمشارکت آن کس در سود و او شبیه است به مضاربه لیکن در حقیقت نوعی است از توکیل
سورة النساء آیه 58
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة النساء:
-1 این که شرط کنند که رنج و نفع __________________________________________________
میان صاحب مال و عامل مشترك باشد این قسم را مضاربه مینامند و اهل حجاز قراض میگویند. 2- این که شرط کنند که نفع
راجع به عامل باشد و این قسم را قرض میگویند. 3- این که شرط کنند که منفعت براي مالک عاید باشد این قسم را بضاعۀ اطلاق
میکنند. و جمعی از فقهاء به صحت عقد بضاعۀ استدلال کردند به چند آیات: (یکی) آیه قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ
چنانچه مصنف اعلی اللَّه مقامه ایراد فرمود. (دومی) آیه وَ جِئْنا بِبِضاعَۀٍ مُزْجاةٍ. (سومی) آیه وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَ دُوا بِضاعَتَهُمْ. و
مراد از بضاعۀ در این آیات قسمت طعامیست که از حضرت یوسف (ع) خریدند و بعدا همان ثمن را به خود آنها رد کرد به طوري
که از آیه شریفه مستفاد میشود و طریق استدلال با این آیات اینست که ثمن طعام مال یعقوب (ع) بود بعنوان سرمایه به ایشان اداء
کرده بود که منفعت آن معامله براي وي باشد و اضافه مال بنفس برادران یوسف (ع) شاید از جهت عامل بودن آنهاست و
معلومست در امثال مقام کفایت مجرد ملابسه در اضافۀ (از جهت بودن همان ثمن در اختیار و تصرف آنها چنانچه از بعضی اخبار
مستفاد میشود). (اقول) ممکن است خدشه در این استدلال از جهت عدم صراحت در آیه شریفه به این که سرمایه را حضرت
یعقوب به ایشان تملیک نکرده بوده تا این که موضوع ابضاع محقق باشد زیرا که محتمل است که مراد از بضاعۀ معنی لغوي
(سرمایه تجارت) باشد نه بضاعۀ مقابل مضاربه و قراض فافهم و تدبر و کن من الشاکرین. [.....] ( 1) (الخامس) مبحث ودیعۀ و
امانت و در این یک آیت مذکور است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 184 إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا
حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً یعنی به درستی که خداي تعالی میفرماید شما
را آن که باز گردانید امانتها را به صاحبان آن امانتها و میفرماید شما را هر گاه که حاکم شوید میان مردم به آن که حکم کنید به
راستی به درستی که خداي تعالی نیکو چیزیست که پند میدهد شما را به آن به درستی که خداي تعالی هست شنوا اقوال شما را
صفحه 111 از 346
بینا به احوال و افعال شما. ظاهر آنست که خطاب در این آیت عام است جمیع مؤمنان را که امانتی نهاده باشند نزد ایشان. و بعضی
گفتهاند که خطاب مخصوص (اولو الامر) است چنانکه قول او وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ ناظر است در آن. و نیز ظاهر آنست که قول
او إِذا حَکَمْتُمْ ظرفیست متعلق بما بعدش و آن قول او تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ است لیکن معمول مدخول ان مصدریه مقدم نمیشود بر او
چنانکه مقرر است در علم نحو. مگر آن که گویند این قاعده مخصص است بما عداي ظرف زیرا که در ظروف توسعه هست که در
غیر ایشان نیست چنانکه مشهور است. یا گویند که إِذا حَکَمْتُمْ متعلق است به محذوفی که قول او أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ مفسر اوست
یعنی و ان تحکموا بالعدل اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل. یا گویند که متعلق است بقول او (یَأْمُرُکُمْ) و قول او إِذا حَکَمْتُمْ
بَیْنَ النَّاسِ عطف است بر محذوفی. یعنی أن اللَّه یأمرکم اذا ودع عندکم امانات ان تؤدوا الامانات إلی أهلها آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 185 و اذا حکمتم بین الناس ان تحاکموا بالعدل از قبیل عطف دو معمول بر دو معمول یک عامل و کلمه ما
در نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ نکره موصوفه است منصوبه بنا بر آن که تمیز است از ضمیر مبهم مستتر در نعم که فاعل اوست یا موصوله است
مرفوع به فاعلیت نعم بر هر تقدیر مخصوص به مدح محذوفست یعنی ذلک و او اشارتست به اداء امانت و حکم به عدل. و تحقیق
این جمله از آن چه سابقا در آیت إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ مذکور شد مستفاد گردد. و کان در قول او إِنَّ اللَّهَ کانَ زایده است
و او نایب گردانیدن «1» یا بمعنی دوام در زمان ماضی. و مخفی نیست که آیت مذکوره دالست بر صحت ایداع
1) آیه شریفه صریح است در این که __________________________________________________)
اداء امانت واجب است خواه امانت خدائی باشد (از قبیل اوامر و نواهی و تکالیف الهیۀ و ولایۀ ولی امر) و خواه امانت مردم باشد (از
قبیل حقوق مالی و نحو آن) چنانچه از روایات وارده در تفسیر آیه شریفه مستفاد میگردد. و این معنی جامع بین اقوال است هر چند
انطباق آیه بر توصیه حقوق ولاة امر و امر به اداء و حفظ حقوق ایشان و توصیه حقوق مردم بر ولاة امر از حج از حمل به توصیه
بخصوص حقوق مردم است. به قرینه آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ که امر فرموده به اطاعت
خدا و رسول (ص) و ولی امر که حضرات معصومین هستند پس از امر به اداء امانت و امر به رفتار عدالتی در حکم. خلاصه آن چه
مستفاد میشود از آیه اینست: 1- امانتها را باید به صاحبش مسترد کرد. 2- در قضاوت نباید بین دو طرف تفاوت گذاشت و یا
رشوه گرفت و طرفداري نمود. 3- حکم باید از روي حق و عدالت صادر شود. 4- بزرگواري شخص با اطاعت از قوانین محرز
میگردد اشخاص بزرگ نباید در مخاصمه برتري فروشی نماید. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 186 کسی است در حفظ
و باقی احکام ودیعت در کتب فقه «1» مال خود و بر وجوب رد ودیعت نزد مطالبه مالک. و در این معنی چند آیت دیگر است
«2» مذکور است
سورة المائدة آیه 2
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة المائدة وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَ دِیدُ
الْعِقابِ. یعنی یاري دهید همدیگر را بر نیکی و پرهیزکاري و یاري مدهید یکدیگر را بر گناه و ستم کاري و بپرهیزید از قهر خداي
تعالی به درستی که خداي تعالی سخت عقوبتست. بدان که اعاده فعل تعاون و عدم اکتفاء به عطف به کلمه لا تنبیه است بر آن که
هر یک از حکمین مذکورین مستقلند بالافادة و قول او وَ اتَّقُوا اللَّهَ تا آخر آیت تأکید است امر و نهی مذکورین را و تهدید است
کسی را که مخالفت آن کند. و مخفی نیست که این آیت دلالت میکند بر مشروعیت عقد عاریه و عاریه بتشدید یاء سپردن مال
است به کسی با اذن در نفع گرفتن آن کس از آن مال با بقاء او بیعوض.
1) اقول من الایات التی تدل علی __________________________________________________)
وجوب رد الامانۀ (قوله تعالی) فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ: البقرة فان هذا الآیۀ ظاهرة الدلالۀ علی ارادة اداء الدین
صفحه 112 از 346
و من المعلوم ان الدین کان أمانۀ (و قوله تعالی) وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّهِ
إِلَیْکَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً: آل عمران و هذه ایضا ظاهرة الدلالۀ علی ارادة مطلق الامانۀ و ان کانت ارادة الودیعۀ اوضح و الآیۀ
ظاهرة فی مدح المؤدین من النصاري و ذم الخائنین من الیهود فالایات تشمل علی وجوب رد الامانۀ و الودیعۀ و العاریۀ و العین
المستأجرة و غیرها من العناوین التی کانت الاموال أمانۀ مالکیۀ او شرعیۀ عند الغیر إلی اربابها کما هو واضح. ( 2) (السادس) مبحث
عاریۀ و در آن یک آیت مذکوره است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 187 و گاهی عاریه را بر نفس آن مال اطلاق کنند.
و بر هر تقدیر مأخوذ است از عار بمعنی عیب یعنی منسوب به عیب زیرا که طلبیدن عاریه و گرفتن او موجب عار است در عرف یا
از اعاره که مشتق است از عار بمعنی ذهب و رجع زیرا که عاریت میرود از دست مالک و باز میگردد به او یا از عاري بمعنی
برهنه و خالی یعنی منسوب به عاري از جهت خالی بودن او از عوض. و وجه دلالت آنست که امر به مطلق تعاون بر نیکی شامل
دلالت بر افضلیت و ارجحیت میکند. و نزدیکست باین «1» است عاریه را و صیغه امر اگر دلالت بر وجوب نکند بنا بر قرینه صارفه
آیت در دلالت بر افضلیت عاریه آخر سوره ماعون و آن قول خداي تعالی است فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذِینَ
هُمْ یُراؤُنَ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ. یعنی پس واي مر نماز کنندگان را که ایشان از نماز خود غافلانند آن چنان کسان که ایشان با ریا نماز
میکنند و باز میگیرند و نمیدهند به مردم چیزي را که عادت چنانست که یاري میدهند به آن یکدیگر را زیرا که ماعون باین
معنی شامل است عاریه را. پس آیت مذکوره دلالت میکند بر مذمت ترك عاریه و از اینجا لازم آید
1) مراد از قرینه صارفه عبارت است __________________________________________________)
از وقوع امر به تعاون بر برّ و تقوي پس از نهی از اعتداء و ظلم و دشمنی به عداوت عده از کفار که مانع از دخول بمسجد حرام
شدند و حال آن که قول او سبحانه وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ و قول او وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ قرینه است که مراد از
امر به تعاون وجوبست پس صرف ظهور امر از وجوب به استحباب محتاج به اقامه برهانست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص:
188 افضلیت عاریه. و این استدلال مبنی است بر آن که روایت کردهاند از امام صادق علیه السّلام که فرمود ماعون عبارتست از
قرضی که به کسی بدهی و نیکویی که با کسی به جاي آوري و متاع خانه که به عاریه دهی و غیر آن مثل زکاة. و مؤید اینست آن
چه منقولست از ابن مسعود در تفسیر ماعون. و نیز ظاهر آنست که ماعون مشتق باشد از عون بمعنی یاري دادن یعنی آن چه به او
1» یاري دهند مردم یکدیگر را
سورة یوسف آیه 17
الایۀ الثامنۀ قوله تعالی فی سورة یوسف علیه السّلام قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ
بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ یعنی گفتند برادران یوسف علیه السّلام بعد از انداختن یوسف علیه السّلام را در چاه و برگشتن بسوي
یعقوب (ع) با پیراهن خونآلود که اي پدر ما به درستی که ما رفتیم در حالتی که به گرو تیراندازي میکردیم و گذاشتیم یوسف
(ع) را نزد متاع خود پس خورد او را گرگ و حال آن که نیستی تو تصدیق کننده ما را در این معذرت و اگر چه هستیم راست
گویان. بدان که استباق در لغت بمعنی تسابق است یعنی پیشی گرفتن بر یکدیگر و تیر انداختن با یکدیگر و ایمان بمعنی گرویدن
آمده و باین معنی متعدي شود بمعنی امن گردانیدن آمده و متعدي شود بنفس و بمعنی راست گوي داشتن آمده و متعدي شود بلام
و اینجا مراد معنی اخیر است. و بعضی فقهاء استدلال کردهاند باین آیت بر مشروعیت رمایه و او تیراندازي کردن است یا مانند او به
گرو بر وجهی که در شرع مقرر است.
1) (السابع) مبحث سبق و رمایه و در __________________________________________________)
آن یک آیت معنون شده است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 189 و نیز استدلال کردهاند بقول خداي تعالی وَ ما أَفاءَ اللَّهُ
صفحه 113 از 346
عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. یعنی آن چه
گردانیده است خداي تعالی او را غنیمت حلال خالص بر پیغمبر خود که محمد است صلی اللَّه علیه و آله و سلّم از مال کافران پس
ندوانیدهاند بر آن مال اسبی را از اسبان و نه شتري جمازهاي را از شتران جمازه لیکن خداي تعالی غالب میگرداند پیغمبران خود را
بر آن کسی که میخواهد و خداي تعالی بر هر چیزي تواناست. بر مشروعیت سبق و او مرکب دوانیدنست به گرو چنانکه در شرع
مقرر است. و ظاهر آنست که هیچ کدام ازین دو آیت دلالت نمیکند بر مدعی زیرا که استباق در لغت عامتر است از آن که به تیر
انداختن باشد یا به دویدن چنانکه مذکور شد و نیز عامتر است از آن که به گرو باشد یا بیگرو و عام را بر خاص دلالتی نیست. و
هم چنین ایجاف خیل و رکاب بمعنی دوانیدن اسبان و شتران جمازه است مطلقا خواه به گرو باشد و خواه بی گرو با آن که ایجاب
مذکور بطریق نفی واقع شده نه بطریق اثبات پس اولی آنست که مشروعیت سبق و رمایه را به ادله دیگر اثبات کنند. مثل اجماع و
حدیث نبوي که (لا سبق الا فی نصل او خف او حافر) یعنی نیست گروي مگر در تیراندازي یا مانند آن و شتر دوانیدن و مانند آن یا
اسب دوانیدن. و مثل آن که مرویست از اهل بیت (ع) که فرشتگان نفرت میکنند و میگریزند نزد گرو بستن و لعنت میکنند
صاحب گرو را مگر گروي که در دوانیدن اسب و استر و خر باشد یا در دوانیدن شتر و فیل یا در انداختن تیر و شمشیر. آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 190 و پوشیده نماند که افاء در آیت دوم مشتق است از افاءت واو مأخوذ است از فیء بمعنی
غنیمت یعنی فیء گرفتن. و اوجف مشتق است از ایجاف و او مأخوذ است از وجیف بمعنی سرعت سیر یعنی دوانیدن. و خیل اسم
جمع است بمعنی اسبان و رکاب جمع راحله است از روي معنی یعنی شتران جمازه. و غرض ازین آیت وضع منت است بر پیغمبر
صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنان و اظهار کمال لطف و احسان به ایشان به آن که بی مشقت مقاتله و محاربه مثل این غنیمتی
میسر گردانید از براي پیغمبر خود و غالب گردانید پیغمبر خود را بر کافران هم چنان که عادت اوست که مسلط و مظفر میگرداند
«1» پیغمبران خود را بر دشمنان خود هر گاه میخواهد
سورة البقرة آیه 185
الایۀ التاسعۀ قوله تعالی فی سورة البقرة یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ تفسیر این آیت و تحقیق او در کتاب صوم گذشت و
غرض از ایراد او اینجا آنست که دلالت میکند بر مشروعیت شفعه. و او در شرع استحقاق یکی از دو شریکیست حصه شریک
دیگر را بعد از بیع او حصه خود را به دیگري. و او مأخوذ است از شفع بمعنی جفت زیرا که شرطست در شفعه آن که شریک دو
باشد و پس بنا بر قول اصح یا از شفاعت زیرا که شفعه در اکثر موارد محتاج است به شفاعت کسی.
1) (الثامن) مبحث شفعه و در آن __________________________________________________)
و در ترك آن «1» یک آیتست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 191 و وجه دلالت آنست که در شفعه آسانی مردم است
الایۀ العاشرة قوله تعالی فی «2» دشواري مردم و در این معناي آیات بسیار است و تفصیل احکام او در کتب اصحاب مذکور است
سورة المائدة تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوي تفسیر این آیت سابقا گذشت و غرض از ایراد او اینجا آنست که دلالت میکند بر مشروعیت
گرفتن لقطه نیز واو در شرع عبارتست از انسانی یا حیوانی یا مالی که بیایند او را در جاي بی صاحب و مالک به شرایطی که در
شرع مقرر است زیرا که گرفتن آن بقصد محافظت او تا ضایع نشود داخل است در تعاون بر نیکی خصوصا قسم اول و او را لقیط
«3» گویند و تفصیل احکام آن از روایات اهل بیت (ع) مستفاد گردد و در کتب فقه مذکور است
سورة المائدة آیه 2
الایۀ العاشرة قوله تعالی فی سورة المائدة تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوي تفسیر این آیت سابقا گذشت و غرض از ایراد او اینجا آنست که
صفحه 114 از 346
دلالت میکند بر مشروعیت گرفتن لقطه نیز واو در شرع عبارتست از انسانی یا حیوانی یا مالی که بیایند او را در جاي بی صاحب و
مالک به شرایطی که در شرع مقرر است زیرا که گرفتن آن بقصد محافظت او تا ضایع نشود داخل است در تعاون بر نیکی خصوصا
«3» قسم اول و او را لقیط گویند و تفصیل احکام آن از روایات اهل بیت (ع) مستفاد گردد و در کتب فقه مذکور است
سورة البقرة آیه 194
الایۀ الحادیۀ عشرة قوله تعالی فی سورة البقرة فَمَنِ اعْتَدي عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَیْکُمْ تفسیر و تحقیق این آیت نیز در
کتاب جهاد گذشت غرض از ایراد او اینجا آنست که دلالت میکند بر جواز استیفاء مالک مال مغصوب خود را از غاصب جبرا و
قهرا زیرا که غصب گرفتن مال غیر است بر سبیل ظلم و تعدي و داخل است در
1) استدلال به آیه یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ __________________________________________________)
الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ بر تشریع شفعه مورد نظر است زیرا که آیه شریفه در مقام بیان علت تشریع حکم وارد نیست بلکه در مقام
تسهیل تحمیل حکم بر مکلفین است. و علاوه وجود آسانی در شفعه و دشواري در ترك آن مقتضی تشریع استحقاق شفعه
نمیباشد و آیه شریفه بیان میکند که آن چه خداوند تشریع فرمود بعنوان اراده؟؟؟ و آسانی است نه دشواري و از این معنی لازم
نمیآید که هر چیزي که در آن آسانی مردم هست جایز و مشروع باشد. ( 2) (التاسع) مبحث لقطه و در او یک آیه مذکور است.
3) (العاشر) مبحث غصب و در آن یک آیتست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 192 اعتداء که مرتب گردانیده بر او جزاي )
او را بمثل او و استیفاء مالک مال مغصوب را از غاصب جبرا و قهرا از آن جمله است و باقی احکام غصب از روایات معتبره معلوم
1» گردد چنانکه در کتب اصحاب مذکور است
سورة الملک آیه 8تا 11
الایۀ الثانیۀ عشرة قوله تعالی فی سورة الملک کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا
ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ
السَّعِیرِ یعنی هر گاه که انداخته شوند در دوزخ جماعتی از کافران پرسند ازیشان نگهبانان دوزخ که مالک دوزخ و تابعان اویند که
آیا نیامد نزد شما پیغمبر بیم دهندهاي از نزد خداي تعالی گویند که بلی بتحقیق آمد نزد ما پیغمبري بیم دهندهاي از نزد خداي تعالی
پس دروغ گوي شمردیم ما او را و گفتیم که نفرستاده است خداي تعالی هیچ پیغمبري و حکمی را نیستید شما اي بیم دهندگان
مگر در گمراهی بزرگ و گویند که اگر میبودیم ما میشنیدیم سخن پیغمبران را در دنیا یا به عقل کامل خود در مییافتیم حق را
نمیبودیم امروز در میان اهل دوزخ پس اقرار کنند به گناهان خود پس دور باشند اهل دوزخ از رحمت خداي تعالی. بدان که قول
او وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ عطف تفسیر قول اوست (فَکَ ذَّبْنا) از براي بیان طریق تکذیب. و ظاهر آنست که قول او إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی
ضَلالٍ کَبِیرٍ تتمه قول دوزخیانست و خطابست همه پیغمبران را به آن که منحصر است حال شما در ضلالت بزرگ جهت کمال
مبالغه در تکذیب بعد از مبالغه تامه بقول خود ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ
1) (الحادي عشر) مبحث اقرار و در __________________________________________________)
آن یک آیت مذکور شده است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 193 و وجه تردید میان سماع و تعقل آنست که طریق
معرفت احکام شرعیه این دو است. و سعیر بمعنی آتش است از سعر بمعنی افروختن آتش و اینجا مراد آتش دوزخ است. و اعتراف
بمعنی اقرار است از معرفت زیرا که ناشی از معرفت است. و (سحق) بمعنی بعد است از سحق بضم عین بمعنی بعد و تقدیر چنانست
که سحق اصحاب السعیر سحقا فعل را حذف کردهاند و مصدر را به جاي او نهادهاند و متعلق گردانیدهاند به فاعل او به واسطه لام از
صفحه 115 از 346
براي بیان اختصاص و تصریح به آن مثل قول او بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ و بر این قبیل است قول عرب (خلافا لفلان). و پوشیده نماند که
و او اخبار است از ثبوت حق واجب در ذمه مخبر بر وجهی که واجب شود برو اداي آن «1» این آیت دلالت میکند بر صحت اقرار
حق خواه حق اللَّه باشد مثل عقوبات و حدود و تعزیرات در اقرار بکفر و جنایات مستوجبه آنها و خواه حق الناس باشد مثل مال و
نسب در اقرار به آن. و وجه دلالت قول اوست بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَ ذَّبْنا که اقرار است به تکذیب پیغمبران و کفر به ایشان و قول
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ که صریح است در اقرار کفار به گناه خود و قول او فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ که صریح است در ترتب حکم بر اقرار
مذکور (__________________________________________________. 1) نفوذ اقرار عاقلان بر ضرر
خودشان امریست ثابت در نزد عقلاي عالم و حکمی است که به واسطه عقل درك میشود و دلالت آیات و سنت حضرت رسول
(ص) بر انفاذ آن از روي ارشاد بحکم عقلی است نه بعنوان مولویت چنانچه در موردش مفصلا بیان گردیده است. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 194 و در این معنی آیات بسیار است که دلالت میکنند بر صحت اقرار مثل قول خداي تعالی شَ هِدُوا عَلی
أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ یعنی گواهی دهند کافران بر نفسهاي خود به آن که بودهاند کافران هر گاه بیایند بر سر ایشان
فرستادههاي ما یعنی ملک الموت و تابعان او جهت قبض روح ایشان زیرا که گواهی کسی بر نفس خود اقرار است. و مثل قول
خداي تعالی وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَ هِدْنا یعنی گواه گردانید خداي تعالی فرزندان آدم را در روز میثاق
برین وجه که سؤال کرد از ایشان که آیا نیستم من پروردگار شما گفتند بلی هستی پروردگار ما گواهی دادیم بر نفس خود به آن
که تو پروردگار مایی زیرا که قول ایشان (بلی) اقرار است و شهادت بر نفس نیز اقرار است. و آیت اولی و سوم دالند بر آن که بلی
از حروف ایجاب دلالت میکند بر تقریر ایشان بعد از نفی بخلاف نعم که دلالت میکند بر تقدیر نفس حکم خواه نفی باشد و
خواه اثبات چنانکه مشهور است میان علماء نحو. و مؤید اینست آن که روایت کردهاند از ابن عباس که گفت در تفسیر آیت اخیره
که اگر به جاي بلی نعم میگفتند کافر میشدند. لیکن گاهی نعم بمعنی بلی مستعمل میشود و از اینجاست که فقهاء خلاف
کردهاند در آن که نعم در جواب (أ لیس لی علیک الف درهم) اقرار است یا نه و مختار محققان آنست که اقرار است زیرا که نعم
بعد از نفی بمعنی بلی مستعمل میشود بحسب عرف و مدار اقرار به عرف است لیکن این وجه محل نظر است زیرا که اصل عدم
ثبوت اقرار است و باقی احکام اقرار در کتب فروع به تفصیل مذکور است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: